جدول جو
جدول جو

معنی دندان مال - جستجوی لغت در جدول جو

دندان مال
(دَ)
مسواک. (منتهی الارب). دندان شویه. دندان آپریز. دندان سای. مسواک. (یادداشت مؤلف) : سواک، چوب دندان مال. (منتهی الارب). رجوع به مسواک و دندان آپریز شود، سنون و داروی دندان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دندان مزد
تصویر دندان مزد
مزد دندان، مزد خوردن چیزی، پولی که پس از مهمانی و اطعام به مهمان مستمند بدهند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دندان کاو
تصویر دندان کاو
خلال، سیخ چوبی باریک که با آن لای دندان ها را پاک کنند، دندان افریز، دندان فریز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دندان عقل
تصویر دندان عقل
در علم زیست شناسی آخرین دندان های آسیا که تعداد آن ها چهار عدد است دو در بالا و دو در پایین و در انتهای ردیف دندان های آسیا می روید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دندان ساز
تصویر دندان ساز
سازندۀ دندان، کسی که دندان عاریه یا مصنوعی برای مردم می سازد
فرهنگ فارسی عمید
(سَ / سِ کَ دَ / دِ)
مسنن. که ساختن دندان پیشه دارد. که به ساختن دندان مصنوعی اشتغال دارد. (یادداشت مؤلف). آنکه دندان عاریه می سازد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
کنگره های کنار جامه چون دندانهایی خرد. زینت که بر اطراف جامه کنند چون سلسله ای از دندان موش و به شکل مثلث که زوایای آن به سوی وحشی جامه است. پره هایی خرد که بر حاشیۀ جامه از پارچه بیرون کنند از همان قماش یا قماشی دیگر. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(سِ تَ زَ دَ / دِ)
دندان نمای. که دندان نماید. که دندان نشان دهد، بسیار نمایان و آشکار، چون: بخیۀدندان نما و خندۀ دندان نما. (آنندراج) :
تا نزنی خندۀ دندان نمای
لب به گه خنده به دندان بخای.
نظامی.
، بسیار روشناس و معروف. (ناظم الاطباء) :
عقد سخن به خندۀ دندان نما ببند
خاکی به فرق شهرت درّ عدن بریز.
تأثیر (از آنندراج).
، کنایه از خشمگین و غضبناک است. (از آنندراج) (از برهان). کسی که اظهار قهر و غضب کند. (ناظم الاطباء) :
که در خانه آواز یک گربه به
که دو غرش شیر دندان نمای.
خاقانی.
، کنایه از کسی که اظهار عجز وفروتنی کند. (از آنندراج) (از برهان)
لغت نامه دهخدا
(سَ کَ دَ / دِ)
دندان خا. خایندۀ دندان از خشم. آنکه دندان غرچه کند از خشم و جز آن. (یادداشت مؤلف) :
سرایهاش همه پر ز سرو دیباپوش
وثاقهاش همه پر ز شیر دندان خای.
فرخی.
کمند او ببرد زور پیل گردنکش
سنان او بکند چنگ شیر دندان خای.
عنصری.
زآن نی آتش تنش داغ سگی
بر سر شیران دندان خای باد.
خاقانی.
چرخ دندانخای انگشت به دندان که چرا
نیک مردی به بدان این همه نیرو بدهد.
خاقانی.
چون کنار شمع بینی ساق من دندانه دار
ساق من خایید گویی بخت دندان خای من.
خاقانی.
، گزنده (سگ). (آنندراج) (ناظم الاطباء) :
چو سگ در کوچه دندان خای باشد
براو زن سنگ تا برپای باشد.
امیرخسرو (از آنندراج).
خون چندین خاندان در گردن کلک من است
بر کسی دندان بخاید چشم دندان خای من.
شانی تکلو (از آنندراج).
، چیزی ناساز. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دَ مُ)
نقد و یا جنسی را گویند که چون جمعی از فقرا و مساکین را مهمانی و ضیافت کنند بعد از خوردن طعام بدیشان دهند، و این رسم در قدیم متعارف بوده است و آن را مزد دندان هم می گویند. (برهان) (از انجمن آرا) (آنندراج) (ناظم الاطباء). نقدی که به مدعو دادندی پس از طعام. (یادداشت مؤلف) :
از پی آن تا دهی هر بار دندان مزدمان
میهمانی دوست داری شاد باش ای میزبان.
فرخی.
علی دندان مزدی بسزا داد رسول را و به خانه بازفرستاد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 293). خواجه عبدالرزاق حسن به میمند میزبانی کرد.... و دندان مزد بسزا داد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 528).... همگان را دندان مزد داد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 393).
مرد خندان لب نباشی مرد سندان دل مباش
مرد دندان مزد نبوی درد دندان کن مباش.
سنایی.
به دندان مزداز او خواهم قمیصی
اگر اطلس دهد یا خاره یا خز.
سوزنی (از آنندراج).
خون دل خوردی و من لب را همی خایم که او
جان چرا پیشت به دندان مزد در دندان نداشت.
مجیر بیلقانی.
از بن دندان به دندان مزد تو
جان دهم جای دگر مهمان مشو.
خاقانی.
من این تحفه طرازیدم به دندان مزدشان آری
عروس آخر چو هدیه دید دانم پرده بگشاید.
خاقانی.
مصطفی استاده خوانسالار و رضوان تشت دار
هدیه دندان مزد خاص و عام یکسان آمده.
خاقانی.
نیزۀ چون مارش از بر چرخ شاید نیش او
ماهی گردون به دندان مزد دندان آورد.
خاقانی.
چو بر دندان ما کردی حلالش
چه دندان مزد شد با زلف و خالش.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از دندان کاو
تصویر دندان کاو
دندان شو
فرهنگ لغت هوشیار
پول یا جنسی که پس از اطعام مسکین بدانان دهند مزد دندان هدیه دندان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دندان مزد
تصویر دندان مزد
((~. مُ))
پول یا جنسی که پس از اطعام مساکین به آنان دهند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دندان دار
تصویر دندان دار
مسنّنٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از دندان دار
تصویر دندان دار
Toothily
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دندان دار
تصویر دندان دار
dentelé
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از دندان دار
تصویر دندان دار
зубчатый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دندان دار
تصویر دندان دار
دانتوں جیسا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از دندان دار
تصویر دندان دار
দাঁতের মতো
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از دندان دار
تصویر دندان دار
อย่างฟัน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از دندان دار
تصویر دندان دار
kama meno
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از دندان دار
تصویر دندان دار
zahnig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دندان دار
تصویر دندان دار
이빨 같은
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از دندان دار
تصویر دندان دار
зубчастий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از دندان دار
تصویر دندان دار
שיני
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از دندان دار
تصویر دندان دار
दांतों जैसा
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از دندان دار
تصویر دندان دار
seperti gigi
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از دندان دار
تصویر دندان دار
getand
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از دندان دار
تصویر دندان دار
dentado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از دندان دار
تصویر دندان دار
dentato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از دندان دار
تصویر دندان دار
dentado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از دندان دار
تصویر دندان دار
牙齿状地
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از دندان دار
تصویر دندان دار
ząbkowany
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از دندان دار
تصویر دندان دار
歯のように
دیکشنری فارسی به ژاپنی